بخش اول
ماساژ در فلسفه بنیادین خود (The Philosophy of Massage) صرفاً یک روش مکانیکی برای دستکاری بافتهای بدن نیست، بلکه بهعنوان فرآیندی عمیق و پویا در جهت تقویت سلامت جسمی، روانی و هیجانی انسان تعریف میشود. برداشت عمومی از ماساژ (Massage and Public Perception) اغلب آن را در قالب ابزاری برای ایجاد آرامش، رهایی از استرس و رفع خستگی میبیند؛ در حالی که تحقیقات علمی نشان دادهاند تأثیرات آن فراتر از این محدوده بوده و بر تنظیم فیزیولوژیک، بهبود عملکرد عضلانی و ارتقای کیفیت زندگی اثرگذار است (2016Field,). در نگاه کلنگر (Massage and Holism)، ماساژ بدن، ذهن و احساسات را بهعنوان یک کل یکپارچه در تعامل میداند و این ویژگی باعث میشود جایگاهی ویژه در نظامهای مراقبت بهداشتی داشته باشد. از این منظر، ماساژ نهتنها بهعنوان یک درمان مکمل در کنار روشهای پزشکی مدرن، بلکه بهعنوان روشی اصیل و ریشهدار در سنتهای درمانی گوناگون (Complementary or Orthodox) شناخته میشود (2011Moyer et al.,). چنین دیدگاهی بیانگر آن است که ماساژ میتواند هم در بستر مراقبتهای سلامت همگانی و هم در رویکردهای شخصیسازیشده نقش محوری ایفا کند.
بخش دوم
این مقاله در دو بخش تنظیم شده است تا خوانندگان بتوانند با رویکردی مرحلهای و نظاممند، مفاهیم بنیادین و کاربردی ماساژ را دنبال کنند. در بخش نخست، به معرفی کلی فلسفه ماساژ، برداشتهای عمومی و نقش آن در نظامهای درمانی پرداخته میشود تا زمینهای برای درک ابعاد نظری و تاریخی این روش فراهم آید. در بخش دوم، موضوعات با نگاهی عمیقتر و تخصصیتر دنبال میشوند؛ بهویژه تأکید بر پیوند ماساژ با اصول کلنگری در سلامت، جایگاه آن در طب مکمل و سنتی (Complementary and Orthodox) و بررسی شواهد علمی مرتبط با تأثیرات بالینی و روانشناختی.
ارائه این دو مقاله بهصورت مجزا اما دنبالهدار، امکان تمرکز دقیقتر بر هر محور را فراهم میسازد، در عین حال که پیوستگی محتوایی و انسجام علمی در کل مجموعه حفظ میشود. این ساختار به خوانندگان کمک میکند تا هم دیدگاهی کلی از فلسفه و جایگاه ماساژ به دست آورند و هم درک عمیقتری از کاربردهای آن در نظامهای نوین مراقبت سلامت و رویکردهای علمی مبتنی بر شواهد پیدا کنند.
بخش اول
فلسفه ماساژ (The Philosophy of Massage)
ماساژ و برداشت عمومی (Massage and general impression)
بخش دوم شامل:
ماساژ و کلنگری (Massage and Holism)
ماساژ: درمان مکمل یا سنتی/اصیل (Complementary or Orthodox)
فلسفه ماساژ (The Philosophy of Massage)
یک کارورز یا متخصص ماساژ (Practitioner of Massage) میتواند مسیر حرفهای خود را به دو شکل تعریف کند: یا بهعنوان یک تکنسین (Technician) و یا بهعنوان یک درمانگر (Therapist).
تکنسین به شخصی اطلاق میشود که مهارت کافی برای اجرای ماساژ بهعنوان یک فن دستی (Manual Skill) را دارا میباشد. در مقابل، درمانگر علاوه بر تسلط بر تکنیکهای دستی (Manual Techniques)، شناخت عمیقی از آناتومی (Anatomy)، فیزیولوژی (Physiology)، پاتولوژی (Pathology) و همچنین مسائل روانـاجتماعی (Psychosocial Issues) دارد و این دانش را به شکل مستقیم در فرایند ماساژ بهکار میگیرد.
برای درمانگر، ماساژ یکی از ابزارهای بالینی ارزشمند در فرآیند درمان محسوب میشود. انتخاب این روش زمانی معنا و کاربرد علمی پیدا میکند که پس از انجام یک ارزیابی جامع (Full Assessment)، نیازهای فردی و وضعیت جسمانی ـ روانی مراجع (Client) بهدقت شناسایی شده باشد. در ادامه، درمانگر میتواند با تکیه بر دادههای حاصل از ارزیابی، یک برنامه درمانی مبتنی بر مشکل (Problem-Based Treatment Plan) را طراحی و اجرا کند؛ برنامهای که هدف آن نه صرفاً ایجاد آرامش موقت، بلکه بهبود عملکرد عضلانی، ارتقای کیفیت زندگی و کاهش دردهای اسکلتی ـ عضلانی است.
توجه: وبسایت گریچه یک پلتفرم آموزشی مجازی است که صرفاً محتوای عل
می و آموزشی در حوزه ماساژ و مراقبتهای مرتبط ارائه میدهد. ارائه مطالب آموزشی توسط این وبسایت به هیچ عنوان به معنی اعطای عنوان حرفهای «ماساژیست» یا تأیید مهارت عملی افراد نیست. کاربران برای کسب صلاحیت حرفهای و اخذ مجوز رسمی ماساژ، ملزم به گذراندن دورههای تخصصی عملی تحت نظارت مراجع رسمی و معتبر کشور میباشند. گریچه مسئولیتی در قبال ادعا یا اثبات مهارت عملی کاربران پس از استفاده از محتوای آموزشی خود ندارد و مطالب ارائهشده صرفاً جهت یادگیری، افزایش دانش و توسعه مهارتهای نظری کاربران میباشد. > ام: وبسایت گریچه نیز در همین راستا طراحی و تدوین شده است تا بستری آموزشی و کاربردی برای افرادی فراهم کند که علاقهمندند مسیر حرفهای درمانگری را دنبال کنند. این وبسایت بهعنوان یک منبع تخصصی، ضمن ارائهی آموزشهای علمی در حوزهی ماساژ و علوم وابسته، به تربیت درمانگرانی کمک میکند که توانایی طراحی برنامههای درمانی مبتنی بر شواهد علمی و نیازهای واقعی مراجعان را داشته باشند.
بیشتر بدانیم:
بر اساس منابع معتبر علوم پزشکی و ماساژ، فرآیند ارزیابی کامل (Full Assessment) شامل بررسی تاریخچه پزشکی مراجع، ارزیابی وضعیت جسمانی (Postural Assessment)، شناسایی محدودیتهای حرکتی (Range of Motion Testing) و تحلیل وضعیت روانی ـ رفتاری است (Andrade & Clifford, 2013; Fritz, 2017). این ارزیابی پایهای علمی فراهم میکند که بر اساس آن، درمانگر میتواند نوع تکنیکها، شدت فشار، مدت زمان و توالی ماساژ را انتخاب کند.
مطالعات پژوهشی نشان دادهاند که استفاده از برنامههای درمانی مبتنی بر مشکل (Problem-Based Treatment Plans) در ماساژ میتواند منجر به بهبود علائم بیماران مبتلا به دردهای مزمن، افزایش گردش خون، کاهش استرس، ارتقای کیفیت خواب و بهبود عملکرد حرکتی شود (Moyer et al., 2011; Field, 2016).
از منظر علوم رفتاری، تعامل مؤثر میان درمانگر و مراجع در فرآیند طراحی برنامه درمانی اهمیت حیاتی دارد. درمانگر موظف است در کنار استفاده از مهارتهای دستی، به آموزش سبک زندگی سالم، اصلاح وضعیت بدنی و پیشگیری از آسیب نیز بپردازد. این رویکرد جامع، مراجع را از یک دریافتکننده منفعل خدمات به یک مشارکتکننده فعال در فرآیند درمان تبدیل میکند.
وبسایتهایی همچون گریچه با هدف ارائه آموزشهای علمی و توسعه دانش بالینی در حوزه ماساژ، نقشی کلیدی در ارتقای کیفیت خدمات ایفا میکنند. این منابع، پلی میان دانش تئوریک دانشگاهی و مهارتهای عملی درمانگران ایجاد مینمایند و به ارتقای استانداردهای حرفهای در این حوزه کمک میکنند.
ماساژ و برداشت عمومی
تصویر عمومیای که از ماساژ در رسانهها ارائه میشود، اغلب آن را بهعنوان یک «تکنیک عرفانی» (Mystical Technique) به نمایش میگذارد؛ روشی که گویا صرفاً بر پایه شهود (Intuition) و حس درونی درمانگر انجام میشود. در نگاه اول، فعالیت یک ماساژ درمانگر باتجربه ممکن است این تصور را ایجاد کند که وی تنها بر اساس شهود عمل میکند، اما واقعیت علمی چیزی فراتر از این است. آنچه در عمل دیده میشود، تبلور «دانش آموختهشده و درونیسازیشده» (Internalised Knowledge) است که از طریق آموزشهای رسمی، مطالعات علمی و تجربههای مکرر بالینی به دست آمده و به مرور زمان در ذهن و رفتار درمانگر نهادینه شده است.
این فرآیند نشاندهنده انباشت یک «گنجینه عظیم تجربه بالینی» (Clinical Experience) است که هر درمانگر ماهر در طول سالهای فعالیت حرفهای خود بهدست میآورد. چنین درمانگری نهتنها به دانش اولیه خود اتکا میکند، بلکه با کسب مداوم دانش جدید از منابع علمی، پژوهشهای تازه و نوآوریهای درمانی، پایگاه حافظه درونی خود را بازسازی، تقویت و اصلاح مینماید. این تلفیق دانش نظری و تجربه عملی، همان چیزی است که سبب میشود یک درمانگر بتواند تصمیمهای دقیق بالینی بگیرد، پروتکلهای ماساژ را متناسب با شرایط فردی هر مراجع تنظیم کند و نهایتاً کیفیت خدمات درمانی خود را ارتقا بخشد.
از دیدگاه علمی، فرآیند درونیسازی دانش در ماساژ را میتوان مشابه با یادگیری مهارتهای پیچیده در علوم پزشکی و توانبخشی دانست. مطالعات در حوزه علوم اعصاب شناختی (Cognitive Neuroscience) نشان دادهاند که تکرار تمرینهای حرکتی و استفاده مکرر از الگوهای بالینی، موجب تقویت اتصالات عصبی در مغز و انتقال مهارتها از سطح آگاهی (Explicit Knowledge) به سطح ناآگاهانه و خودکار (Implicit Knowledge) میشود (Schmidt & Lee, Motor Control and Learning, 2019). این بدان معناست که مهارتهای ماساژ، پس از طی مراحل یادگیری، در قالب یک واکنش روانی-حرکتی (در بدن درمانگر نهادینه میشوند.
علاوه بر این، پژوهشهای مربوط به یادگیری بالینی در علوم توانبخشی (Rehabilitation Sciences) نشان میدهد که تجربه بالینی مستمر، با تقویت حافظه عضلانی (Muscle Memory) و ارتقای قضاوت بالینی (Clinical Judgement)، به درمانگر اجازه میدهد در شرایط پیچیده و متنوع درمانی، تصمیمهای کارآمد و متناسب با نیازهای خاص هر مراجع اتخاذ کند (Higgs & Jones, Clinical Reasoning in the Health Professions, 2019). > ام: به همین دلیل، شهود درمانگر در حقیقت نتیجه فرایند علمی و تجربی پیچیدهای است که در طول سالها شکل گرفته است؛ به عبارت دیگر، آنچه در ظاهر بهعنوان «شهود» دیده میشود، محصول یک همافزایی بین دانش نظری، مهارتهای عملی و تجربه بالینی است؛ فرایندی که ماساژ درمانگر را قادر میسازد تا در لحظه، بهترین تکنیکها را انتخاب کرده و آنها را با شرایط جسمانی و روانی مراجع هماهنگ سازد.
با این حال، مفهوم «شهود (Intuition)» در معنای واقعی، به ادراک مستقیم و بیواسطهای اشاره دارد که فارغ از فرایند استدلال منطقی یا تحلیل آگاهانه حاصل میشود (Immediate Unreasoned Perception). هنگامی که از اصطلاح «ماساژ شهودی» استفاده میکنیم، مقصود آن است که این نوع ماساژ بر پایه واکنشهای غریزی و اعمال ناخودآگاه (Instinctive Actions) شکل میگیرد، به گونهای که درمانگر بدون نیاز به تفسیر عقلانی یا تحلیل پیچیده، قادر است از طریق احساس درونی و دریافت مستقیم نشانههای بدنی مراجع، اقدام به انتخاب و اجرای تکنیکهای مناسب نماید.
این رویکرد در حقیقت بر ظرفیتهای طبیعی و ذاتی بدن درمانگر و توانایی او در همخوانی با وضعیت فیزیولوژیک و روانی فرد ماساژگیرنده استوار است. در ماساژ شهودی، درمانگر با تکیه بر حس لامسه، تغییرات بافتی، تنشهای عضلانی و واکنشهای غیرکلامی بدن مراجع را دریافت میکند و بر اساس این ادراک ناخودآگاه، تکنیکهایی را بهکار میگیرد که بیشترین اثر آرامبخش، درمانی و بازتوانی را داشته باشند.
نتیجهگیری:
بنابراین، ماساژ شهودی را میتوان به عنوان نقطه تلاقی میان علم و هنر دانست؛ جایی که تجربه بالینی و آگاهی حسی، بدون نیاز به فرایند استدلالی طولانی، به شکل واکنشهای عملی و مؤثر تجلی مییابد. این رویکرد نه تنها کیفیت مراقبت را ارتقا میبخشد، بلکه با ایجاد پیوندی عمیقتر میان درمانگر و مراجع، به ارتقای سلامت جسمانی و روانی کمک میکند.
از منظر علمی، میتوان ماساژ شهودی را تلفیقی از تجربه بالینی، حافظه حسی و توانایی ناخودآگاه در پردازش اطلاعات دانست. پژوهشها در حوزه علوم شناختی نشان دادهاند که شهود در درمانگران اغلب نتیجه سالها تجربه عملی و مواجهه مکرر با الگوهای مشابه در بدن بیماران است؛ بهگونهای که سیستم عصبی درمانگر، بدون تحلیل آگاهانه، قادر به شناسایی الگوهای تنش یا اختلال در بدن میشود (Benner, 2001; Klein, 2011).
علاوه بر این، شهود در ماساژ میتواند با پاسخهای فیزیولوژیک مانند فعالسازی سیستم عصبی پاراسمپاتیک، کاهش سطح کورتیزول، بهبود جریان خون محیطی و افزایش حس ایمنی و آرامش در مراجع پیوند داشته باشد (Field, 2016; Fritz, 2013). در این شرایط، بدن ماساژگیرنده به نوعی «گفتگوی خاموش» با درمانگر وارد میشود و شهود درمانگر این پیامهای غیرکلامی را به زبان عملی و تکنیکی ترجمه میکند.
بیشتر بدانیم:
به عنوان مثال، کتاب اصول و کاربرد ماساژ درمانی (Massage Therapy: Principles and Practice) نوشته سوزان سالوو (2019Susan Salvo-) تأکید میکند که شهود درمانی نه تنها بخشی از هنر ماساژ است، بلکه مکمل دانش علمی و تکنیکی آن محسوب میشود. همچنین، پژوهشهای منتشرشده در Journal of Bodywork and Movement Therapies نشان دادهاند که ادراک شهودی درمانگران اغلب منجر به انتخاب تکنیکهایی میشود که با وضعیت روانتنی (Psychosomatic State) بیماران بیشترین همخوانی را دارد.
از منظر علوم رفتاری، شهود نوعی «پردازش سریع اطلاعات» تلقی میشود که به درمانگر امکان میدهد بدون تحلیل آگاهانه، به تغییرات بدنی مراجع پاسخ دهد. این ویژگی در حوزه ماساژ، بهویژه در مدیریت استرس، درمان دردهای مزمن و افزایش کیفیت تجربه درمانی، اهمیت بسزایی دارد (Houle & Hennequin, 2015).
ماساژ غریزی:
ماساژ غریزی یا غیرحرفهای را نمیتوان معادل رویکرد یک درمانگر حرفهای دانست، زیرا مهارتهای ماساژ حرفهای بر پایه اصول صحیح زیستشناسی، دانش علمی و تجربههای بهدستآمده در محیطهای بالینی شکل میگیرند. با این حال، این موضوع به معنای بیاعتبار بودن نقش «احساس خوشایند» در تجربه ماساژ نیست؛ چرا که این احساس میتواند به اندازهی آثار درمانی مستقیم، برای سلامت جسمی و روانی فرد اهمیت داشته باشد.
ماساژ این توانایی را دارد که همزمان موجب ایجاد احساس خوب و برخورداری از ارزشهای درمانی گردد و هیچ دلیلی وجود ندارد که این دو جنبه بهعنوان اهدافی متعارض یا متناقض در نظر گرفته شوند. البته باید توجه داشت که رعایت این اصول و استانداردها تنها برای درمانگران حرفهای الزامی است. > ام: در مقابل، اعضای خانواده، دوستان و شرکتکنندگان در جلسات گروهدرمانی (Group Therapy) ممکن است اهداف متفاوتی را دنبال کنند؛ بهویژه تمرکز بر لمس دلسوزانه و همدلانه که نقش مهمی در ارتقای تعاملات اجتماعی، ایجاد حس تعلق، افزایش بهزیستی (Well-Being) و بهبود کیفیت زندگی ایفا میکند. این اهداف میتوانند بهطور خاص برای گروههای خاصی از مراجعان، از جمله افراد دارای ناتوانیهای یادگیری (Learning Disabilities)، اهمیت و کارکرد ویژهای داشته باشند.
بیشتر بدانیم:
مطالعات علمی در حوزه ماساژ نشان دادهاند که اثرات آن صرفاً محدود به بهبود عملکردهای فیزیولوژیک (مانند افزایش گردش خون، کاهش تنش عضلانی و بهبود تخلیه لنفاوی) نیست، بلکه بُعد روانی و عاطفی آن نیز نقشی تعیینکننده دارد. (2016Field-) در پژوهشهای خود بر اهمیت تماس انسانی و نقش آن در کاهش سطح هورمونهای استرس مانند کورتیزول و افزایش هورمونهای شادیآور نظیر سروتونین و دوپامین تأکید کرده است.
از منظر علوم رفتاری، لمس دلسوزانه که حتی توسط افراد غیرمتخصص نیز ارائه میشود، میتواند فرآیندهای اجتماعی و هیجانی را تقویت کرده و به کاهش احساس انزوا، اضطراب و افسردگی کمک کند (Gallace & Spence, 2010). به همین دلیل، اگرچه ماساژ حرفهای بر پایه اصول بیومکانیکی و دانش کالبدشناسی طراحی میشود، اما ماساژ غیرحرفهای نیز میتواند ارزشمند باشد؛ بهویژه در بستر خانواده یا گروههای حمایتی.
علاوه بر این، کتاب اصول و کاربرد ماساژ درمانی (Massage Therapy: Principles and Practice) نوشته سوزان سالوو (2019Susan Salvo-) تأکید میکند که رویکرد حرفهای در ماساژ نیازمند تسلط بر تکنیکهای علمی، رعایت اصول بهداشت و ایمنی و آگاهی از ملاحظات بالینی در کار با گروههای خاص (مانند کودکان، سالمندان و افراد دارای ناتوانیهای جسمی یا ذهنی) است. با این حال، نقش لمس انسانی بهعنوان یک نیاز زیستی و روانی بنیادین در تمامی فرهنگها و در سطوح مختلف تعاملات انسانی مشاهده میشود.
بنابراین، میتوان نتیجه گرفت که ماساژ حرفهای و ماساژ غریزی، هرچند اهداف و سازوکارهای متفاوتی دارند، اما هر دو در ارتقای سلامت فردی و اجتماعی نقش مهمی ایفا میکنند؛ یکی از مسیر علمی و درمانی و دیگری از مسیر عاطفی و اجتماعی.
ماساژ و کلنگری (Massage and Holism)
رویکرد مراقبتهای بهداشتی کلنگر (Holistic Health Care Practice) نوعی نگرش درمانی است که بر اساس آن، موجود انسانی بهعنوان یک کل یکپارچه و در تعامل مستمر با محیط پیرامون خود در نظر گرفته میشود. در این دیدگاه، تمامی ابعاد وجودی انسان اعم از جسمانی، روانی، عاطفی و اجتماعی با یکدیگر در ارتباط تنگاتنگ قرار دارند و نمیتوان هیچ بخشی از این کل را بدون توجه به ارتباطات پیچیده آن با سایر بخشها، بهصورت منفرد و جداگانه برای اهداف درمانی بررسی یا مداخله کرد. به بیان دیگر، نادیده گرفتن این تعاملات میتواند موجب محدود شدن اثربخشی درمان شود.
دوگانهگرایی ذهن و بدن
دوگانهگرایی ذهن و بدن یک دیدگاه فلسفی مهم در حوزه فلسفه ذهن است که به رابطهٔ میان ذهن و بدن میپردازد.
انتشار و اشاعهٔ عمومی این دیدگاه در سنت فلسفی غرب اغلب به رنه دکارت (René Descartes) نسبت داده میشود، هرچند ریشههای آن بسیار کهنتر است و میتوان قدمت آن را تا افلاطون (Plato) دنبال کرد.
در فلسفه اسلامی نیز مفهوم دوگانهانگاری مورد توجه قرار گرفته است و توسط سه مکتب مهم مطرح شده است:
1. مشائی (Peripatetic Philosophy)
2. اشراقی (Illuminationist Philosophy)
3. صدرایی یا حکمت متعالیه (Transcendent Theosophy / Mulla Sadra)
اغلب فیلسوفان مسلمان، معتقد به دوگانهانگاری جوهری (Substantial Dualism) بودهاند، به این معنا که ذهن یا نفس و بدن دو جوهر مستقلاند.
در فلسفه جدید غربی، دکارت با ارائهٔ طرحی نو از دوگانهگرایی، این مفهوم را احیا کرد. دوگانهگرایی دکارتی به عنوان دوگانهگرایی جوهری (Substantial Dualism) شناخته میشود، زیرا دکارت بر وجود دو جوهر مستقل، یعنی نفس (Mind / Soul) و بدن (Body) تأکید داشت. در این دیدگاه، نفس جوهری مجرد و غیرمادی است، در حالی که بدن مادی و تابع قوانین فیزیکی است.
در دوران معاصر، انشعابات دیگری از دوگانهگرایی پدید آمده است، از جمله:
دوگانهگرایی وصفی یا خاصهای (Property Dualism / Attribute Dualism): این دیدگاه معتقد است که یک جوهر واحد وجود دارد که دارای دو نوع ویژگی متفاوت است: ویژگیهای ذهنی و ویژگیهای فیزیکی. دوگانهانگاری وصفی معمولاً به عنوان یگانهگرایی غیرتحویلی (Non-Reductive Monism) نیز شناخته میشود، زیرا جوهر را واحد میداند اما ویژگیها را تفکیک میکند. > ام: کلگرایی (Holism) در نقطه مقابل تقسیمبندی دوگانه دکارتی (Cartesian Dualism) قرار دارد؛ دیدگاهی که بر جدایی ذهن و بدن تأکید داشت و نقشی بنیادین در شکلگیری و توسعه پزشکی غربی ایفا کرده است. هرچند مفهوم کلگرایی در بسیاری از سنتهای درمانی جهان سابقهای دیرینه دارد، اما پذیرش آن در حوزه پزشکی غربی پدیدهای نسبتاً نوظهور محسوب میشود. در این زمینه، برخی جوامع و متخصصان با شور و اشتیاق فراوان این نگرش را پذیرفتهاند، بیآنکه همواره از پیامدها و الزامات علمی و عملی آن آگاهی کامل داشته باشند.
درمانگران کلنگر، بنا بر تعریف، باید آگاهی دقیق و عمیقی از عملکرد تمام سیستمهای بدن داشته باشند تا بتوانند با یک مداخله درمانی، پاسخی هماهنگ و یکپارچه از این سیستمها دریافت کنند. روشن است که چنین رویکردی نمیتواند صرفاً مبتنی بر غریزه یا تجربه محدود باشد، بلکه نیازمند پایگاهی گسترده از دانش علمی، مهارتهای تحلیلی و قدرت تصمیمگیری بالینی است. در غیر این صورت، فرآیند درمان به سطحی عاطفی یا فردی تقلیل مییابد و ماهیت جامعنگر آن مخدوش میشود.
ماساژ بهعنوان یکی از ابزارهای کلنگر درمانی، هنگامی که توسط درمانگران آموزشدیده و باتجربه اجرا شود، میتواند بر سلامت کلی فرد تأثیرات مثبت و پایدار بر جای بگذارد. انتخاب تکنیک و عمق فشار در ماساژ باید بر اساس یک ارزیابی جامع و دقیق صورت گیرد. برای نمونه، فشار سطحی بیشتر بر لایه اپیدرم اثر میگذارد، در حالی که فشار عمیقتر میتواند به ترتیب بر لایههای درم، فاسیا (فاشیا)، عضله، تاندون، رباط، احشاء، پریوست استخوان و حتی رفلکسهای عصبی مرتبط تأثیرگذار باشد. این طیف اثرگذاری نشان میدهد که ماساژ یک فرایند چندلایه و پویا است که باید متناسب با وضعیت جسمانی، روانی و اجتماعی مراجع تنظیم شود.
بنابراین، تکنیکهای ماساژ تنها در صورتی میتوانند به نتایج مطلوب منجر شوند که انتخاب آنها بر مبنای اصول علمی و شواهد بالینی صورت گیرد. این امر مستلزم آن است که درمانگر علاوه بر دانش تشریحی و فیزیولوژیک، به نیازهای روانی ـ اجتماعی فرد نیز توجه داشته باشد. چنین رویکردی تضمین میکند که مداخله ماساژ نهتنها به بهبود وضعیت جسمی، بلکه به ارتقای کیفیت زندگی و رفاه کلی فرد منجر گردد.
بیشتر بدانیم:
مطالعات پژوهشی متعدد نشان دادهاند که ماساژ کلنگر میتواند بر کاهش استرس، بهبود گردش خون، افزایش دامنه حرکتی مفاصل و کاهش دردهای مزمن تأثیر قابل توجهی داشته باشد (Field, 2016; Ernst, 2003). همچنین، پژوهشها بر اهمیت ارتباط ذهن و بدن در فرایندهای درمانی تأکید کردهاند و نشان دادهاند که مداخلات کلنگر، از جمله ماساژ، با فعالسازی سیستم عصبی پاراسمپاتیک، موجب القای آرامش، کاهش فشار خون و بهبود کیفیت خواب میشوند (Moyer et al., 2004).
کتابهای مرجع معتبر نظیر Holistic Massage Therapy (Parsons, 2017) و Massage Therapy: Principles and Practice (Salvo, 2019) نیز بهصراحت بیان میکنند که ماساژ باید همواره در چارچوبی کلنگر طراحی و اجرا شود. در این منابع تأکید شده است که نادیده گرفتن ابعاد روانی و اجتماعی فرد، اثربخشی ماساژ را بهطور قابل توجهی کاهش میدهد.
در مجموع، میتوان نتیجه گرفت که ماساژ در قالب یک رویکرد کلگرایانه، نهتنها بهعنوان یک مداخله فیزیکی، بلکه بهمثابه یک فرآیند جامع و چندبعدی شناخته میشود که سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی مراجع را بهطور همزمان تحت تأثیر قرار میدهد.
لایههای بافتی و انتخاب تکنیک
یک درمانگر آموزشدیده و باتجربه میتواند با انتخاب دقیق تکنیکهای ماساژ (Massage Techniques)، سلامت کلی مراجع را تحت تأثیر قرار دهد. بهعنوان نمونه، تصمیمگیری درباره اینکه مداخله در کدام رابط بافتی (Tissue Interface) ضروری است، اهمیت زیادی دارد:
فشار سطحی تنها بر اپیدرم (Epidermis؛ لایه سطحی پوست) تأثیر میگذارد.
فشار عمیقتر بهطور تدریجی درم (Dermis؛ لایه میانی پوست)، فاسیا (Fascia؛ بافت پیوندی پوشاننده عضلات و اندامها)، عضله (Muscle)، تاندون (Tendon؛ بافت پیوندی متصلکننده عضله به استخوان)، لیگامان (Ligament؛ رباط یا بافت پیوندی متصلکننده استخوان به استخوان)، احشاء (Viscera؛ اندامهای داخلی) و پریوست (Periosteum؛ لایه پوشاننده استخوان) را تحت تأثیر قرار میدهد.
انتخاب تکنیک مناسب نهتنها بر پایه ارزیابی دقیق وضعیت جسمانی مراجع انجام میشود، بلکه نیازمند بهرهگیری از مهارتهای فکری، بالینی و روانـاجتماعی (Psychosocial and Clinical Skills) است که به جنبههای جسمانی و روانی او توجه دارد. > ام: مطالعات علمی متعدد نشان دادهاند که ماساژ، علاوه بر آثار موضعی بر بافتهای نرم، تأثیرات سیستمیک نیز بر گردش خون، سیستم لنفاوی، سیستم عصبی خودمختار و شاخصهای روانشناختی بر جای میگذارد (Field, 2016; Weerapong et al., 2005). همچنین، رویکرد کلنگر در ماساژ نهتنها موجب کاهش علائم جسمانی میشود، بلکه میتواند کیفیت زندگی، کاهش استرس و افزایش ادراک بهزیستی روانی را تقویت کند (Moyer et al., 2011).
از سوی دیگر، آموزش رسمی در حوزه آناتومی و فیزیولوژی به درمانگران امکان میدهد تا ماساژ را از سطح یک مهارت دستی فراتر برده و آن را بهعنوان یک مداخله بالینی مبتنی بر شواهد به کار گیرند (Goats, 1994).